دختر آینه
به ردیف ِ درختها نگاه میکردم
از آینه ماشین
که دو سوی جاده را پوشانده بودند
درختها دور میشدند
و تو را به یاد میآوردم
که دور میشدی
نگاهم به آسمان ِ لابهلای برگها بود و یادم با تو
که زرت
زدم به ماشین جلویی
باید پیاده شوم
پلیس من را مقصر میداند
نه تو را
که نیستی
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده در یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:, ساعت
18:51 توسط سارای| نظر بدهيد |
Power By:
LoxBlog.Com |