دختر آینه

سلام . دیروز و دیشب خوب بود و خوش گذشت . دوستشان دارم و برای شادیشان فاتحه می خوانم . امروزم را نمی دانم برایش دعا می کنم و برای فردای نیامده ام صدقه خواهم داد .       

نوشته شده در پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:,ساعت 8:39 توسط سارای| |

سلام . با یه روز دیگه و یه شروع دیگه . امروز ای خدا رو شکر بد نبود . بی تو و او و همه سر شد و خوش گذشت . چقدر خوبه بیخیالی و ندیدن هر چه به گذشنه میرسد .

من دختر آینه ام .

نوشته شده در چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:,ساعت 17:6 توسط سارای| |

سلام . امروز یه کوچولو دلم گرفته نمی دونم چرا ؟ اما انگار یه بغض فروخورده هزار ساله اومده و مهمون ناخونده شده . بیرون هوا تقریبا ابریه و این دلگیرترم میکنه . کاش شونه ایی بود که می تونستم با تکیه به اون به آرامش برسم آرامشی که سالهاست گمش کردم  . برام دعا کن .منتظر فرجم

نوشته شده در دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:,ساعت 17:47 توسط سارای| |

چند روز پیش به سراغت آمدم یادت هست ؟ میدانم که فراموش کرده ایی و من همیشه جورکش تو و فراموشیهایت . تمام کوچه پس کوچه های محله تان را گشتم اما انگار خیلی وقت بود اسباب کشی کرده ایی .  اهل محله تان  چه غریبانه نگاهم میکردنند بی هیچ کلامی و من غریب با همه دلتنگیم فریادت میزدم  گفته بودی برای همیشه میمانی . دیدی این بار هم دروغ گفتی و من ساده دوباره باورت کردم . من احمقم و همین حماقت چشمهای قهوه ایی روشنت را همه دنیایم ساخته. هنوز هم باور نکرده ام رفته ایی . هنوز باور نکرده ام که خودم با همین دستهایم برایت نرگس آوردم و با اشک چشمم خانه ات را آب و جارو کردم .

برایت فاتحه میخوانم و شمعی بدرقه راهت میکنم همین پنج شنبه دوباره به سراغت می آیم  منتظرم باش .

فصل نرگسها نزدیک است

نوشته شده در دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:,ساعت 10:17 توسط سارای| |


Power By: LoxBlog.Com